بهار عاشقانه

وبلاگی برای عاشقانه های بهار

مولانا

باز گوید بط را کز آب خیز تا ببینی دشتها را قند ریز بط عاقل گویدش ای باز دور آب ما را حصن و امن است و سرور دیو چون باز آمد ای بطان شتاب هین به بیرون کم روید از حصن آب‌ باز را گویند رو رو باز گرد از سر ما دست‌دار ای پای مرد ما بری از دعوتت دعوت ترا ما ننوشیم این دم تو کافرا حصن ما را قند و قندستان ترا من نخواهم هدیه‌ات بستان ترا چون که جان باشد نیاید لوت کم چون که لشکر هست کم ناید علم‌ مولانا تبحر ویژه ای در نماد پردازی دارد او به مناسبتهای متفاوت نمادهایش
+ نوشته شده در چهارشنبه 1 تير 1401ساعت 23:39 توسط بهار مدبری |